مقایسه یک شیوه جدید همسان سازی فعالیت الکترومایوگرافی عضلات زانو در راه رفتن با شیوه همسان سازی مبتنی بر ماکزیمم انقباض ایزومتریک
در بررسیهای الکترومیوگرافی نرمالسازی سیگنالها برای اینکه از قابلیت مقایسه و تفسیر برخوردار باشند مورد قبول همگانی است. اما به دلیل فقدان یک روش استاندارد برای نرمال سازی تفاوت های زیادی در روش نرمال سازی وجود دارد. این تفاوت ها به روش اندازه گیری سیگنال مرجع مربوط است. هدف از اجرای این مطالعه مقایسه پایایی سه روش نرمالسازی انقباض زیر بیشینه، انقباض بیشینه پویا و حداکثر انقباض ارادی ایزومتریک برای نرمال سازی فعالیت عضلات اندام تحتانی بود. روش: چهارده نفر از دانشجویان دانشگاه بوعلی سینا به طور تصادفی از میان افراد در دسترس در این مطالعه شرکت کردند. میانگین سن، قد و جرم به ترتیب (۲۴٫۵سال)، (۱۶۵٫۲) و (۵۵٫۹) بود. برای ثبت فعالیت الکترومیوگرافی عضلات از الکترودهای سطحی دو قطبی و دستگاه ۱۶ کاناله EMG مدل MA-300-16 (با فرکانس ۲۵۰۰هرتز، پهنای باند ۱۲۵۰، فیلتر میان گذر ۱۰-۵۰۰ و فیلتر ناچ ۵۰ هرتز) و از چهار دوربین Vicon مدل MX T-series camera برای جدا کردن فازهای حرکتی با فرکانس ۲۰۰هرتز استفاده شد. از چند روش مختلف برای به دست آوردن سیگنال مرجع استفاده شد که عبارتند از جمله برای عضله راست رانی روش های حمل بار با ۲۰% وزن بدن در وضعیت خوابیده روی تخت، پرش سارجنت و اسکات با ۷۰% یک تکرار بیشینه، عضله پهن داخلی و پهن خارجی روشهای حمل بار با ۲۰% وزن بدن در وضعیت خوابیده روی تخت و اسکات با ۷۰% یک تکرار بیشینه، عضله دوقلوی خارجی و داخلی روشهای پرش سارجنت و حمل بار با ۲۰% وزن بدن در وضعیت ایستاده و برای عضله درشتنئی قدامی حمل بار با ۲۰% وزن بدن در وضعیت نشسته روی صندلی و روش مرسوم MVIC. الکترودها روی عضلات راست رانی، پهن داخلی، پهن خارجی، دوقلوی خارجی؛ دوقلوی داخلی و درشتنئی قدامی بر اساس دستورالعمل SENIAM قرار داشتند. برای تجزیه و تحلیلهای آماری از آنالیز واریانس با اندازههای تکراری، ANOVA چند متغیره و آزمون T همبسته استفاده شد. همچنین برای پایایی دادهها از ICC و ضریب تغییر (CV) استفاده شد. نتایج: برای عضله راست رانی مقادیر ضریب تغییرات برای سه روش اسکات، حمل بار و پرش سارجنت به ترتیب ۶/۳۰، ۶/۴۰ و ۴/۲۰، ICC نیز برای این سه روش ذکر شده به ترتیب ۹۷/۰، ۹۷/۰ و ۹۶/۰ بود. همبستگی بین دو تکرار در روش اسکات (۷۳/۰ تا ۹۳/۰)، برای حمل بار(۹۷/۰ تا ۹۸/۰) و برای پرش سارجنت(۷۲/۰ تا ۹۵/۰) بود. مقادیر CV و ICC برای عضله پهن داخلی به ترتیب در روشهای حمل بار و اسکات ۶/۲۹ و ۲/۳۹، ۹۷/۰ و ۹۸/۰ بود. همبستگی بین تکرارها در دو روش حمل بار و اسکات نیز به ترتیب (۹۵/۰ تا ۹۶/۰) و (۹۴/۰ تا ۹۸/۰) به دست آمد.برای عضله پهن خارجی میزان CV و ICC نیز در دو روش حمل بار و اسکات نیز به ترتیب ۸/۲۵ و ۲/۲۷، ۹۶/۰ و ۹۰/۰ بود. همبستگی بین دو تکرار در روش حمل بار (۷۹/۰ تا ۹۳/۰) و برای روش اسکات (۹۰/۰ تا ۹۵/۰) بود. برای عضله دوقلوی خارجی و داخلی نیز در روش حمل بار و پرش سارجنت میزان CV نیز به ترتیب(۴۲ و۳۷) و(۲۹و ۳۸) و مقدار ICC نیز به ترتیب (۹۶/۰و ۹۳/۰)و (۹۷/۰و ۹۶/۰) بود. میزان همبستگی بین تکرارها برای عضله دوقلوی خارجی در دو روش حمل بار و پرش سارجنت به ترتیب (۸۵/۰ تا ۸۸/۰) و (۹۵/۰ تا ۹۷/۰) وبرای عضله دوقلوی داخلی این مقدارها در این روش ها به ترتیب (۷۵/۰ تا ۹۴/۰) و (۷۸/۰ تا ۸۶/۰) بود. در عضله درشتنئی قدامی در دو روش حمل بار و MVIC به ترتیب میزان CV, ICC ، ۳۸ و ۳۳ ، ۹۷/۰ و ۹۶/۰بود. همبستگی بین تکرارها برای این عضله در دو روش حمل بار و MVIC به ترتیب (۹۶/۰ تا ۹۹/۰) و (۹۶/۰ تا ۹۷/۰) بود. برای عضله راست رانی نیز روش پرش سارجنت به دلیل مقدار ضریب تغییرات کمتر در اولویت قرار داشت . برای عضله پهن داخلی به دلیل ضریب تغییرات کوچکتر پیشنهاد میشود. در عضله پهن خارجی به دلیل اینکه مقدار تمامی فاکتور خیلی به هم نزدیک بود برای جلوگیری از خستگی بیشتر و کاهش زمان روش MVIC پیشنهاد میشود. با در نظر گرفتن تمامی فاکتورها برای عضله دوقلوی خارجی و دوقلوی داخلی به دلیل شدت فعالیت بیشتر در پرش سارجنت نسبت به حمل بار، پرش سارجنت پیشنهاد میشود. برای عضله درشتنئی قدامی نیز با توجه به ضریب تغییرات کوچکتر در روش MVIC استفاده از این روش در اولویت قرار داشت. اگرچه مقادیر در تمامی فاکتورها نیز در سایر تست ها برای تمامی عضلات نیز قابل قبول بود
جهت رفع سوالات و مشکلات خود از سیستم پشتیبانی سایت استفاده نمایید .
دیدگاه ارسال شده توسط شما ، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
دیدگاهی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با مطلب باشد منتشر نخواهد شد.