مثنوی معنوی اثر ارزشمند مولانا جلالالدین محمد بلخی است که گذر روزگاران آن را به دست فراموشی نسپرده است. شاید یکی ازدلایل ماندگاری مثنوی، داستانهای دلنوازی است که موجب تلطیفکلام متعالی مولانا گردیده و هرروزه پنجرۀ جدیدی بر آن گشوده میشود و مخاطبان او را به نگاهی تازه براین داستانها دعوت میکند. گاه برخی از داستانها بهصورت شگفتی با اصول و شیوههای داستاننویسی نوین گره میخورد و این امر بر هنر داستانپردازی مولانا بیش از پیش صحّه میگذارد.اصطلاح پیرنگ به معنای طرح، الگو و هستهی داستان است که سلسله حوادث را از آشفتگی بیرون میآورد و به داستان وحدت هنری میبخشد. این نوشتار توجه خود را بر این عنصر داستانی مبذول داشته و قصد دارد نشان دهد که چگونه مولانا در برخی از حکایات خود این عنصر را هنرمندانه به خدمت گرفته است.’حادثه، گرهافکنی، کشمکش، تعلیق، بحران، نقطهی اوج و گرهگشایی و…’ بهعنوان مؤلفههای اصلی پیرنگ مورد بررسی قرار میگیرد و نشان داده میشود که چگونه مولانا با توجه به این موٌلفهها، به پیریزی داستانها و حکایات خود میپردازد.در پایان نیز برای تبیین مطلب میان حکایاتی مشترک در مثنوی و کلیله و دمنه و برخی از آثار عطّار ، مقایسۀ تطبیقی به لحاظ طرح و الگوی داستانها صورت میگیرد.هدف ما از نوشتن این پایاننامه، شناساندن هنر داستانپردازی مولوی از منظر طرح و پیریزی آن است تا نشان دهیم که این مؤلفه در مثنوی مغفول نمانده است و در برخی داستانهای آن، از عناصر اصلی محسوب میشود.
جهت رفع سوالات و مشکلات خود از سیستم پشتیبانی سایت استفاده نمایید .
دیدگاه ارسال شده توسط شما ، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
دیدگاهی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با مطلب باشد منتشر نخواهد شد.